درد هنر امروز ایران در نبود هنر مند نیست در فراوانی ضد هنر مند است این انسانها دقیقا کسانی هستند که از دیچه هنر وارد محیط هنری میشوند و هنر را از بیرون مسموم میکنند.
افرادی که از هنر فقط زر زدن و تیپش رو فهمیدند .این گونه افراد زمانیکه به هنر وارد میشوند چون اصالت و بنیان فکری ندارند و هنر برای انها درد نبوده به راحتی الودگی میاورند برای مثال :
خانه هنرمندان ایران خانه کاریکاتور و...... منبع و پایگاه اصلی انهاست و درد هم همینست که از داخل ریشه را می پوسانند.
طرف ۲ ساعت برای شما از بالا و پائین و بیخ و بن و ..........حرافی میکند از محیط که خارج شده همان ادم قبلی میشود .و بدبختی ما اینست که نوعی از مد (نشانه ی گرفتاری)را وارد این فضای فرهنگی میکنند. خواهش میکنم به مد کتابخوانی این چند ساله توجه نمائید:
سال۷۸ ۷۹ سهراب سپهری اخوان و شاملو....
۸۰ ۸۱ پائلو کوئیلو :بد بختی اینجاست که کتابی مثل کیمیاگر میشود نما روشنفکری
۸۴: سارتر در این سال کتابهائی از سارتر ترجمه میشوند که تا به حال به گوش هیچ بشری نخورده .زمانیکه به شخصه سارتر میخواندم به سختی فراوان در چاپهای قبل از انقلاب ۴ ۵ عنوان کتابش را گیر می اوردم ولی الان کتابفروشی ترمینال جنوب ۱۰ ۱۲ عنوان فقط از سارتر کتاب دارد.
۸۵ ۸۶:براتیگان سلینجر بودیار لیوتار: وای وای به این میشه گفت مد؟ ناتور دشت؟ساختار شناسی لیوتار؟
داستان بسی غم انگیز است طرف معنی سکولار را نمی داند نیچه میخواند اون یکی در کل زندگیش نام ماکسیم گورکی بگوشش نخورده سلینجر میخواند دیگری فرق رئالیسم وهایپر ریالیسم و رومینتیسم را نمیداند از پسامدرنیسم و براتیگان صحبت می کند.
مطلب اندوه ناکتر اینه که این کتابها دقیقا مثل لباس ۱ ۲ سالی رو بورسند بعد قشر ضعیفتر جامعه که همان جوادها هستند این کتاب ها را به ارث می برند بعد چند وقت اثری از این کتاب ها نمیبینی و به جایش بامداد خمار برای ۱۲۳ بار در تیراژ۲۰۰۰۰ تائی تجدید چاپ میشود.
امروزه همه دم از موسیقی tool میزنند و به موسیقی ترنس میگویندpostmodern .
خواستگاه هنر از کوچه و بازار که منشا زندگیست تبدیل شده به کافه ها همه جیمز دین را بهزیگر میدانند ولی هنوز سکانسی از او ندیده اند.
در این اجتماع که هنر و در نتیجه فرهنگش به قهقرا میرود چگونه انتظار انقلاب را داشته باشیم اقای احمدی نژاد من تو را عاشقانه دوست دارم چونکه حتی تو هم برای این مملکت افسون شده زیادی هستی.
عزیزان در وبلاگ وقت برای حرافی نیست وگرنه باید سالها اشک بریزم و از این درد جانکاه بگویم.
البته بیکار نشسته ام ولی اجازه بدین اول درد را بگویم بعد بدنبال مرهم باشیم.
حامد
بدرود
ازادی بلندترین مفهو میست در تاریخ بشر که معنی یافته و رساترین صدائیست که می توان شنید . و تمامی مفاهیم در لوای ازادی منزلت می یابند .اما اگر کمی دقت نمائیم میبینیم که ما علاوه بر اینکه این ازادی را در صورت کلی برای تمامی دنیا می خواهیم در انتها این ازادی را برای خود می طلبیم سخن من از ازادی در تمامیه زمینه هاست.
وحید عزیز من هم به هنر به عنوان اولین وسیله رسیدن به ازادی مینگرم برای تمامی دنیا ولی باور کن ابتدا این ازادی را برای خودم برای تو برای تمامی مردمم و میهنم می خوام
چون:
صدای رود بزرگ همیشه تو گوش ماست
اون صدا لا لائیه خواب خوب بچه هاست
کوچه اما هر چی هست کوچه خاطره هاست
اگه تشنست اگه خشک
مال ماست کوچه ماست
و هنر را برای ازادی خاطره هایم میخواهم.شاید بگی این چه ربطی به جارموش داره بهت میگم:
هیچ مملکتی پیشرفت نخواهد کرد الا فرهنگ پاپ اون مملکت رشد کنه الان در کشورهای اروپایی
مثل سوئد سویس مردم از یک مینیمم فرهنگی برخوردارن که از مینیمم کشورهائی مثل ما خیلی بالاتر استو اگر من بخواهم که پیشرفت کنم باید جامعه را حرکت دهم کار سخت و به ظاهر ایدهالیسمیست اما وظیفه هنر مند همینه زجر کشیدن برای ادای دین به جامعه و بالا بردن سطح فرهنگ جامعه .
دوست عزیز من مثل تو هستم و در مورد هنر همانطور می اندیشم ولی تا زمانی که ما و یا چیزی نتواند فرهنگ جامعه ما را تکان دهد ایا میتواند برای تمامی دنیا مفید باشد؟
من از این لحاظ جارموش را نقد می کنم که او چون نقطه ای در مقابل فرهنگ امریکائیست لذا خود را محدود کرده و دیگر برای هنر کاری نمیکند کاری که بسیار قدرتمند ترش را مایکل مور میکند و از این جریان هم که بگذریم مثلا در فیلمی چون عجیب تر از بهشت لودگی نگاه جارموش به امریکای موعود دقیقا در خدمت میهنش قرار دارد او از معایب میهنش می گوید و اینجوری به موضوع نگاه کن که من و تو هم دقیقا یک چنین فیلمی در مورد ایران می ساختیم ان وقت این نگاه صرفا نقطه مقابل ارزش های باطل فرهنگ ایرانی بود که وسعت جهانی نداشت. از لحاظ فرم به همین بسنده مینمایم که در کارهای جارموش بیان در خدمت فرم است نه فرم در خدمت بیان.
اما در مورد اثار کیارستمی :
در اثار کیا رستمی هنر کاملا جهانیست چون داستانهای او دارای این قابلیت هتند که در هر جای دیگری از زمین اتفاق بیافتند و حد و مرز نمیشناسند نمونه بارز شاهکار طعم گیلاس که میتوانست در امریکا باشد یا فرانسه یا هر جای دیگر .من از کیا رستمی به صرف حس ناسیونالیستی حمایت نمی کنم بلکه از دیدگاهش حمایت میکنم که هم ساده است هم قابل فهم و هم سطح نمی شنا سد .
در مجموع ای دوست عزیز واقعا تو و امثال تو مرا به تحمل این کوره راهی که در مقابل است امیدوار مینمائید و از اینکه هنوز راهی برای نفس کشدن حتی اینقدر باریک است زنده ایم در اخر سخنی از استاد شاملو ذکر میکنم:
من با تو مخالفم ولی من جانم را می دهم تا تو حرفت را بزنی
در اخر بخاطر اینکه کمی مباحث خشک نشود این هم یک لینک در مورد تاریخ فعالیتهای ایران در هالیوود
ما بنا را بر ان نهادیم که رفته رفته مشکلات جامعه هنر ایران را بررسی کنیم اما اگر روشنفکران به ما اجازه دهند. می خواستم در مورد سیر تبارشناسی هنر در جامعه ایرانی بنویسم اما مکاتباتی با یکی از بزرگان مطبوعات این مرز و بوم داشتم که از زبرگان و زبردست ادیبان بود بس مکاتبات ما زیبا بود حقیر بد ندیدم حال که صحبت از روشنفکران رفت با این روزنامه نگار بزرگ اقای مجید رئوفی نیز اشنا تر شویم ایشان عمریست در جریده ی همشهری جوان قلم می فرسایند و اینجانب چون پیش خود اندیشیدم اگر در رابطه با گفتگوی خود با ایشان صحبت نمایم متهم به دخالت در اصل موضوع گردو لذا متن کل مکاتباتم را بطور کامل در وبلاگ میگذارو تا این عذاب را دسته جمعی نظاره گر باشیم.
و ضمنا هر کس مرا در پاسخ به میل اخر ایشان یاری نماید مرا غریق رحمت نموده چون مخ بنده hang نموده که باید چه جوابی بدهم!
و متن مکاتبات بدین قرار بود
من گفتم:
اون گفت :
باور کنین سوگند خورده بودم اصلا اطراف سیاست نچرخم ولی وقتی میبینم هنوز جنگ تمام نشده و ما نشسته ایم تا ذره ذره ما را نابود کنند و حتی زمانیکه به ناموس ما در خیابان تجاوز میکنن افکار و سخن ما را سانسور و ترور می کنند ایا به نظر شما نباید سخن گفت ایا حد اقل ترین کار که اطلاع رسانیست را نباید انجام داد.
خواهش می کنم این مطلب را که من بدون تصرف از سایت مسیح راجع به طرح مبارزه با اراذل و امنیت عمومیست جمع میکنم.ایا کسی که حتی لخت توی خیبان باشد را باید کشت؟
من در همین مملکت چیزهائی دیدم که این خبر جلوی اونها لنگ می اندازه فقط می خوام سوال کنم امنیت اینه؟
درست چند قدم مانده به دفتر روزنامه اعتماد ملی، گوشه ای از میدان شلوغ هفت تیر، زن بدحجاب اینک در مقابل پلیس کاملا حجاب از سر برداشته البته نه به اختیار که اینک خون روانه شده بر صورتش مجال نگاه داشتن حجاب و حفظ شرع را نمی دهد. جناب آقای سردار احمدی مقدم نه به احترام شما که از ترس شما فردا این عکس را در روزنامه اعتماد ملی کار نمی کنند.
سردار نه به احترام شما بلکه از هراس است که عکس سر و روی خونین این زن در صفحات هیچ روزنامه ای چاپ نمی شود اما اجازه دهید ، عکسی که هراسان توسط شهروندی به دفتر روزنامه رسیده و ما نیز هراسان از کنار این حادثه قلم پنهان کردیم را یک دل سیر در فضای مجازی نگاه کنیم و خون گریه کنیم.
سردار! خیالت راحت، این عکس در روزنامه چاپ نمی شود، فقط اجازه بده در این گوشه مجازی، نترسیم و خون گریه کنیم، باقی همه مردمی هستند که در سطح شهر پارچه های تقدیر از عملکرد نیروی انتظلامی زده اند و می دانند ما فقط سیاه نمایی می کنیم و بس.
شگفتا که در بحث تاثیرگذار ترین ها، همه به بازی خونین مهمان شده ایم .
جنگ تمام نشده