القصه
سرتان را درد نیاورم به سختی هر چه تمام تر از این طوفان مهلک فرار کردم و بعد از اظهار پوزش و خاکگساری سوالی مطرح کردم که ای عزیزان نظرتان در مورد فیلم قهوه و سیگار جناب جارموش ( که فاحشه ترین فیلم ایشان است) چیست؟
و من با علم به اینکه مصاحبه خود جارموش خان من باب مفاهیم این فیلم گفته که می خواسته لحظات کوچکی از زندگی که ما بدانها توجه نداریم ولی همانها بوجود اورنده زندگی ما هستند را برای ما نمایش دهند و بگو یند زندگی از همین لحظات کوچک تشکیل شده.البته اقای جارموش خیلی علاقه مندند و تلاش مینمایند که مخاطب بعد از دیدن فیلمهاش تا چند روز تحت تاثیر و منگ و گیج فیلم بماند ( مثل کاری که لینچ در بزرگراه گمشده میکند).
ولی از ما انتظار بود تا ببینیم اظهارات دوستان روشن ما ایا کوچکترین نزدیکی می تواند به این داستان بکند یا خیر اما تا دلتان بخواهد حرفهای خشگل که هیچ چفت و بسطی نداشت شنیدیم و دریغ از کوچکترین نقدی.
دیزالو به داستانی دیگر که چند روز پیش برایم پیش امد (ایناریتو یی)
بشکلی کاملا اتفاقی به یکی از دوستان بر خوردم که گویا در هنر روزگار به سختی میگذراند و عاشق فیلم سازیست و مملو از ایده و در دنییای مالیخولی یائی خودش روزگار میگذراند و هرگاه نظری هنری از شخصی می شنود من باب احترام زهرخندی میزند و با ۱ الی ۲ جمله پاپ کار را به اتمام میرساند (ماسمال) می کند.این دوست بیچاره ما فیلمی به ما نشان داد که شامل صحنه ها ئی اشفته و ساده وگیرا از زندگی خودش در ۱ سال اخیر بود که زمان فیلم حدود ۱ ساعت بود و واقعا ذلیل شوم اگر دروغ بگویم اثری فوق العاده هنری زیبا ساده شاعرانه و مهمتر از همه بدون ادا اطوار و افه های ارت و روشن فکری و قهوه و...........از این حرف ها بود گاهی طنز بود گاهی تراژیک گاه سیاه و تلخ گاهی شیرین و شما را در یک سری پلان اشفته با خود همرام می کرد و شما به راحتی درک میکردید که همین لحظات کوچک و ساده چگونه باعث شکل دادن زندگی شده است یعنی دقیقا همان کاری که جناب جارموش این همه زور می زنه تا نشونش بده.
من به وجد امدم و حکایت اقای جارموش را برای دوست خود تعریف کردمو او را تشویق به تدوین فیلم و شرکت دادنش در جشنواره های درونی و برونی نمودم ولی به حالتی که دل سنگ را کباب میکرد سیگاری اتش کرد و گفت:
عزیزم من نه نامی دارم نه سرمایه و نه پشتیبان تازه بالفرض که اینها رو هم داشته باشم:
در مملکتی که بت پرستس هنر مردم شده هنر به چه دردی میخورد؟!
اقا همین جمله اخر ۲ ۳ روز تو کله ما تاب میخورد و ما را داغان و خراب کرده بود بعد از اندک زیادی تفکر و مکاشفت به این نتیجه رسیدم:
در کشوری که هنر وسیله نمایش است نه وسیله بیان
در کشوری که هنر تبدیل به تیپ شده
و از کسان مختلف برای خود بت هائی با صاحت مقدس ساخته ایم که جرات نداریم کوچکترین تعرضی به حدودشان بنما ئیم
در کشوری که در هنرش نقد سالم از میان رفته نقاد مورد تعرض قرار می گیرد و کسی نقدی بر روی کارهایش نمی پذیرد
در کشوری که هر نقدی مخالف عقیده و اثرمان باشد سریع موضع می گیریم و طرف مقابل را به انواع مفطرات محکوم می نمائیم واقعا ایا هنر به دردی می خورد؟
حالا باید دسته جمعی این جمله را قاب بگیریم و بر سر مسطراح بزنیم
هنر نزد ایرانیان است و بس
در دفاع از هنر و هنرمندان واقعی
ببخشید که تند رفتم که در شماره های بعد تند تر خواهم رفت اما خواهش میشود اگر جائی اشتباهی دیدی به حساب جهل و نادانی بنده بگذارید و در مسیری که پیش گرفتم مرا یاری نمیائید
بدرود حامد
ویرانی هنر در جامعه ی ایران
هفت قران به میان زبانم لال کور و علیل ولال و مفقود و نفله گردم اگر بخواهم به صاحت جماعت روشنفکر این روزهای ایران که دود سیگار را از اکسیژن بیشتر تنفس می کنند مواد نئشه اور از تل ترامادول و حشیش و اکس و شیشه و سنگ و کلوخ و اجرپاره را در حلق مبارک فرو می برند.هنر را غرق در خود کرده و مباحصات از ما بهترانی من باب اصول و فروع نظام های ایسم دار و بی ایسم و پسا پست مدرن می کنند .و خواهر و مادر و هفت جد ارتیست های خودی و بیگانه را جلوی چشمشان می اورند و در اخر لب به تحسین از جنابان عزیز و قدیر و محترو و گرام و بزگ جامعه هنر نموده.گیس های خود را بلنی و پریشان نومده (در جامعه مونثان)و لباسهای رنگین و دامن های چین دار بلند می پوشند.
از ون گوگ و داوینچی و لینچ و رباتیگان و گدارو لیوتار و نیچه و سارترو.............داستانها روایات و اسطوره هائی اظهار می دارند که همه را اندر کف خون جملات عالیه و نامبر ۱ خود نموده.
من واقعا همیشه با حسرت به این جماعت نگریستم و بدون روی در بایستی بگویم که عاشق وجناتشان شده ام پدر سوخته ها ادم رو می کشند اینقدر مامانند و وقتی انها را می بینی انگار در ویترین مغازه ای شیک در حال تماشای اثاری هستی که حس نوستالوژیک تو را به وجد می اورند.و چه صحبتهائی که نمی کنند از هفتاد و هفت هنر می گویند و میشنوند و از دهانشان جوا هرات سرازیر است .بسی روشنگر هستند و بنوعی پرچمدترتن این مرز و بوم بسوی دنیای مدرنند.
اما یک مشکل کوچولو در این جما عت موجود است و ان هم: عمل است
این اساتید بیشتر در حوزه ی صحبت کردن و عطر اگین نمودن فضای فرهنگی کشور در حال انجام وظیفه هستند و زمانیکه انها را در موقعیت های دیگری مشاهده می کنی همین اقایان و خانمان کارهائی ازشان سر می زند که در خواب هم نمیبینی که یک لمپن بینوا و بد بخت فلک زده مادر مرده بی تمدن انجام دهد. این گونه افراد بیشتر در حوزه سخن وری در تمامی مواد و شاخه هاو شعبات ان مهارت دارندو نمی دانم با اینکه اینقدر افکار روشنی دارند ولی هیچ عملی در این باب از انها سر نمیزند.احتمالا به این علت است که انگشتان مبارک ملول نشود و یا اینکه نوشتن و عمل کردن از وقت حرف زدن ویا تفکر در باره ی حرف زدن می کاهد.
از دیگر خواص انها بت پرستی است بله می دانم تعجب می کنید ولی این یک داستان کاملا واقعی است . چون این واژه در این عصر کمی سخت الهضم است لذا داستانی برای شما نقل می کنم تا از تعجبتان بکاهم.
زمانیکه از ان بیشتر از چند ماهی نمیگذرد با چند عدد از جنابان عزیز بالا که شرحشان پیشتر رفت در جمعی هم مشرب شدم و این افتخار را یافتم که از بیانات جذاب و پر طمطراقشان پر لذت شوم.
موضوع بحث مذکور هم در مورد اقای بزرگ کبیر استاد علی حضرت جیم جارموش بود.هر دو طرف متحد شده و چنان از این شیر مرد و اثارش به تعریف و تمجید می پرداختند که در حقیر این شک را ایجاد کردندکه اون جارموشی که ما میشناختیم شخص دیگری بوده و این یکی لابد چه تحولات اساسی در باب تمدن و تحول ان ایجاد کرده.این جانب برای اینکه رفع شک نمایم سوالاتی را در مورد اقای جارموش مطرح کردم و کمی از عقاید خود در مورد ایشان سخن راندم که بدین شرح بود.
از نظر حقیر اقای جاموش یک شخص کاملا عادیست و اثارش را بیشتر جامعه خنگ روشن فکر می پسندند و البته چیز زیادی هم از ان نمی فهمند به نظر بنده خود جارموش خان هم از ضریب هوشی پائینی بهره برده .باور کنید شواهد بسیاری برای ثبوت ادعای مذکور دارم .
بناگاه بعد از بیناتم گوئی طوفان نوحی از الفاظ چارواداری بر سر بنده به یکباره فرود امد که ای بوزینه مشنگ زنجیری شیر پاک نخورده تو مگر رقمی هستی که به خود اجازه میدهی در مورد حضرت جناب و........ کلمه بگوئی و.................
اقا سرتان را درد نیاورم
(ادامه دارد)
بررسی ساختاری مستندهای کامران شیردل
ندامتگاه
همانطور که گفتم فیلم اول استاد در باره زنان زندانی پیش از انقلاب بود .از لحاظ داستانی و روایی
فیلم به شکلی کاملا مستند بود و سیر داستانی خطی را در بر می گرفت ولی شکل کاملا اماتور فیلم سازی و تقلید ساختاری استاد از سینمای نئو رئال کاملا هویدا بود .
تکنیک دوربین رو دست حرام شده بود چون با ضرب اهنگ داستان پیش نمی رود و صرفا جهت دادن شکل واقعی به مدیوم سینمائی فیلم بوده.در اینجا تکنیک های استاد صرفا شکل تجربه فرمی دارند.
انتقادی که در سالن من به استاد انتقال دادم این بود که فیلم بیش از حد یک طرفه شده و با علم اینکه ما میدانیم اینجا زندان است ولی مصاحبه با زندانیان و زنان طوری است که ما فکر میکنیم انها همه انسانهای پاک و بی گناهی بوده و بدون علت اینجا گرفتار شدند. و نام فیلم هیچ ارتباطی با مستند مذکور ندارد.
استاد در جواب این نقد گفت به هر حال اون موقع من ۲۶ سالم بیشتر نبوده و این فیلم جز فیلمهای اولم است .
تهران پایتخت ایران است
این فیلم به تشریح بد بختی های مردم محله خانی اباد تهران در ۴۰ سال پیش می پرداخت.
در این فیلم از لحاظ بیان ساختاری استاد پیشرفتهایی کرده است فیلم منسجم تر و روان تر شده پرش تدوین کمتر شده دوربین کمتر بع حرز میرود و مطلب جالب در مورد فیلم های اتاد اینست که خودش مصاحبه می کند.
استاد از این اثر به بعد به نوعی با نشانه ها هم کار می کند مثل کلاس درس مرگ بچه ها و..... که در ادامه کارهایش نقش بیشتری می یابد .
در این اثر استاد بیان انرشیستی دارد برای مثال زمانیکه در کلاس درس معلم دیکته می گوید و دیکته به جائی می رسد که صحبت از ولیعهد میشود نما تمام میشود و این نشانگر مخالفت استاد با هر نوع حکومتی و نظامی میباشد که اصولا هر نظامی منفی ازادی است.
و زمانیکه فیلم تمام میشود در تیتراژ نوشته می شود نا تمام که این ناتمامی رو ما هنوز هم در جامعه حاضر بعد از نیم قرن داریم. و اشاره ای که استاد در جلسه پرسش و پاسخ به یکی از سوالات تماشاگرها که پرسید استاد شما چرا دیگر از این نوع سینما دور شدین و اتاد در پاسخ گفت اگر بخواهید از بد بختی مردم در ایران فیلم بسازید تمام عمر هم کفایت نمیکند که این هم به نوع جوابی انارش ومخالف هر نوع حکومتی بود.
چهار شنبه هفته گذشته در خانه هنرمندان جلسه دیگری از برنامه های نقد سینمای نئو رئال ایتالیا با حضور افرادی مثل کامران شیردل محمدرضا اصلانی دکتر فلامکی برگزار شد و ۵ فیلم کوتاه مستند از کامران شیردل در یک نشست نیمه خصوصی و با حدود ۱۵۰ الی ۲۰۰ نفر تماشاگر به نمایش در امد.
نقد سینمای نئو رئال ایتالیا ماهانه ۱ بار برگزار میشود و با حضور دایمی استاد شیردل همراه است .مطلبی که در برنامه اخیر جالب بود حضور زیاد تماشاگران بود که در برنامه های گذشته ما نیمی از این جمعیت را در سالن نداشتیم .جدا از گزارش لوث خود سایت خانه هنرمندان من به شخصه تصمیم گرفتم ضد گزارش این برنامه رو بنویسم.
برنامه ای که شاید تنها برنامه به درد بخور خانه هنرمندان است با تحلیلهای یکجانبه مارکسیستی اقای اصلانی شروع شد و استاد اصلانی دیگه کم مونده مارکس رو بکنه مخترع سینمای نئو رئال ایتالیا و اصلا هم دلش نمی خواد یک اشاره کوچولو به نقش موسیلینی جنگ جهانی و نظام فاشیست بکنه .اینها بیشتر نشون میده ما با یک مارکسیست سفت و سخت طرفیم که تو ۶۰ ۷۰ سالگیشم دست از این حرفها نمی خواد برداره.
لطفا اگه کسی میتونه اقای اصلانی رو بیدار کنه.
خوشبختانه چون تو این مملکت قرن هاست نقد مرده اکثر حاضران سالن علی رغم جهلشون یل خوابشون برده یا درود و مرحبا ها از اکناف سرازیر می شود.
بعد از این قسمت نمایش فیلم شروع میشه قبل از این که به فیلم ها بپردازیم اجازه بدین به چند نکته در مورد استاد شیردل اشاره کنم.
۱.این مجموعه برای اولین بار به نمایش در میاد.
۲.اثار استاد ۴۰ سال سانسور خورده.
۳. استاد در طول این سالها هیچ گونه اثر داستانی نساخته و به علت احساس دین به سبک و ذات هنر سینما تنها مستند سازی کرده.
۴. استاد تحصیل کرده ایتالیا میباشد .معماری خوانده.
۵.من به هر هنر مندی استاد نمی گم ولی شیردل استاد است.
۶.استاد اثار پیش از انقلاب رو در سن ۲۶ سالگی ساخته.
۷.با بررسی زمانی کارهای استاد می توان به سیر تحول شخصیتی ایشان واقف شد.
۸.تاثیر فیلم سازانی مانند دسیکا و روسیلینی در کارهای استاد فریاد میزند.
اثار به نمایش در امده شامل : ۴ هثر پیش از انقلاب یعنی ندامتگاه تهران پایتخت ایران است قلعه اون شب که بارون اومد و ۱ اثر در سال ۷۹ ساخته شده بنام تنهائی اول است.
اثر اول به بررسی وضعیت زنان زندانی پیش از انقلاب می پردازد اثر دوم اوضاع زندگی مردم محله خانی اباد رو پیش از انقلاب نشان مدهد اثر سوم زندگی زنان فاحشه ی پیش از انقلاب را می کاود اثر چهارم داستان یک پسر دهاتی گرگانیست که ادعا می کند مانند ریز علی خواجوی قطاری را نجات داده اما شواهد چیز دیگری می گویند. و اثر اخر شاهکاری در وصف تنهائی پیر مردی در جزیره کیش است.
پایان قسمت اول.
| |
|
در آخرین روز از برگزاری شصتمین جشنوارهی فیلم کن، نخل طلای ویژهای از سوی رییس این جشنواره به "جین فوندا"، بازیگر آمریکایی اهدا شد.
"گیلس جاکوب"، رییس جشنواره فیلم کن در ضیافت نهاری که در هتل کارلتون، با اهدای نخل طلای ویژه به جین فوندا، از فعالیتهای سینمایی او و تعهدش قدردانی کرد.
سایت جشنوارهی کن اعلام کرد، این چهارمین نخل طلای ویژهای است که در تاریخ برگزاری جشنوارهی کن، برای تقدیر از فعالیتهای هنری یک بازیگر اهدا میشود.
پیش از این، "آلن رسنایس" و "جرارد اوری" دو کارگردان فرانسوی بههمراه "جانا مورئو"، بازیگر فرانسوی این جایزه را دریافت کرده بودند.
رییس جشنوارهی کن در این مراسم اعلام کرد: هرگز فکر نمیکردم جشنوارهی کن از یک مظنون FBI که حداقل 20 هزار صفحه قطر پروندهی اوست، قدردانی کند. شما یک مبارز و یک برنده هستید.
جین فوندا از منتقدان جنگ ویتنام و از مخالفان سرسخت جنگ آمریکا علیه عراق است
در آخرین روز از برگزاری شصتمین جشنوارهی فیلم کن، نخل طلای ویژهای از سوی رییس این جشنواره به "جین فوندا"، بازیگر آمریکایی اهدا شد.
"گیلس جاکوب"، رییس جشنواره فیلم کن در ضیافت نهاری که در هتل کارلتون، با اهدای نخل طلای ویژه به جین فوندا، از فعالیتهای سینمایی او و تعهدش قدردانی کرد.
سایت جشنوارهی کن اعلام کرد، این چهارمین نخل طلای ویژهای است که در تاریخ برگزاری جشنوارهی کن، برای تقدیر از فعالیتهای هنری یک بازیگر اهدا میشود.
پیش از این، "آلن رسنایس" و "جرارد اوری" دو کارگردان فرانسوی بههمراه "جانا مورئو"، بازیگر فرانسوی این جایزه را دریافت کرده بودند.
رییس جشنوارهی کن در این مراسم اعلام کرد: هرگز فکر نمیکردم جشنوارهی کن از یک مظنون FBI که حداقل 20 هزار صفحه قطر پروندهی اوست، قدردانی کند. شما یک مبارز و یک برنده هستید.
جین فوندا از منتقدان جنگ ویتنام و از مخالفان سرسخت جنگ آمریکا علیه عراق است.
دالی رو میشناسین یا نه البته چیزی که میخوام بگم خیلی به دالی ربط نداره ولی بی ربطم نیست .
من خودم بطور حرفه ای نقاشی رو مخصوصا تیوریک دنبال میکنم و قدرت زیادی تو نقد تصویر دارم اصولا رابطم با هنر بد نیست حالا فکر میکنین برای چی دارم این حرفا رو میزنم برای اینکه تو شماره بعد می خوام یه نقدی براتون از معروفترین فیلم کوتاه تاریخ سینما یعنی سگ اندلسی ا رایه بدم که بدون شک هیچ کجا نمیتونین چنین نقدی بخونین .
اثر جاودانه بونویل و دالی سگ اندلسی که بدون شک ساختار شکن ترین فیلم تاریخ سینما بوده.
مطمین باشین اگه بخواین اول فیلمو ببینین بعد نقدو بخونین هیچی حالیتون نمیشه اینم در صورتیه که اگه فیلمشو گیر بیارین .
من برای شماره بعد خود فیلم نامه و نقد نا متعارفش رو میذارم تو وبلاگ تا نگاهتون رو به نوعی از هنر که فهمیدنش واقعا سخته جلب کنم مثل فیلم های دیوید لینچ .
منتظر باشین چون بعدش میخوام تمامیه گره های مالهالند درایو رو هم باز کنم.
این سری براتون یه رده بندی جالب دارم : بهترین فیلم ها و کارگردانان تاریخ سینما از نگاه انجمن منتقدین نیو یورک
بهترین فیلم
بهترین کارگردان ها از نگاه منتقدین
اینم فهرست منتقیدینی که توی این رای گیری شرکت کردند
http://www.bfi.org.uk/sightandsound/topten/poll/list.php?list=voters&votertype=critic چون
خیلی تعدادشون زیاد بود ترجیح دادم لینکشو بدم برین نگاه کنین
قرار بود لیست بهترین کارگردانهای مدرن رو بزارم اینم لیست
1.David Lynch
اگه اهل سینما باشین محال این اقا رو نشناسین ۱ بار نخل طلای کن رو هم برده به خاطر WILD IN HAERT البته به نظر من کاراش سینما نیست بیشتر VIDEO ART کار میکنه یه کم دقت کنین میبینین حرفم درسته